دوست دارم فقط همین
فريادم در سینه گمگشته
و نگاهم
در تبسم يك لبخند خشك
مات
آشناي آيين و غريبه كيش
دير صبحي است
كه دلم تنگ است
و روحم
در انديشه ي عروج بي پايان
چون شمع مي سوزد
و در پيچ و خم شطرنج زندگي
گاه كيشم و گاه مات